محل لوگو

آمار بازدید

  • بازدید امروز : 436
  • بازدید دیروز : 564
  • بازدید کل : 548533

دانلود پاورپوینت درس دوم فارسی ششم (درس:پنجره های شناخت)


دانلود پاورپوینت درس دوم فارسی ششم (درس:پنجره های شناخت)

دانلود پاورپوینت درس دوم فارسی ششم (درس:پنجره های شناخت)

این محصول قابل ویرایش با فرمت pptxدر 19اسلاید آماده و قابل ارایه می باشد.

این پاورپوینت آموزشی شامل :

دارای متن خوانا و گویا با استفاده از فونت های استاندارد

دارای طراحی زیبا و کاربر پسند

انتخاب رنگ مناسب بک گرند ومتن برای بهتر دیده و خوانده شدن متن

استفاده از مارکر ومشخص کردن کلمات ومطالب مهم موضوع

دارای عکس های مرتبط با موضوع

استفاده از تصاویر زیبا برای تاثیر بیشتر

دارای ترنسنشن های متفاوت برای هر اسلاید

طراحی محتوا متناسب با موضوع

دارای صفحه تشکر

فارسی ششم دبستان پنجره های شناخت

قسمتی از اسلایدهای پاورپوینت:

درس دوم: پنجره های شناخت

بخوان و بیندیش
هدهد

روزی بود و روزگاری. در نزدیکی شهر، هدهدی بود که بسیار باهوش و زیرک بود .
و در باغی بر درختی لانه داشت و در آن باغ، پیرزنی زندگی می‌کرد و چون پیرزن هر روز ریزه‌های نان، روی بام خانه‌اش می‌ریخت و هدهد می‌خورد.
با هم آشنا شده بودند و گاهی با هم احوالپرسی می‌کردند.
یک روز پیرزن از خانه بیرون آمد تا دنبال کاری برود، دید هدهد هم از آشیانه بیرون آمده، روی شاخه‌ی درخت نشسته است و آواز می‌خواند.
پیرزن گفت: «می‌دانی چه خبر است؟»
هدهد گفت«:چندان بی‌خبر هم نیستم؛ مگر خبر تازه‌ای است؟»
پیرزن گفت«:زیر درخت را نگاه کن، بچه‌ها را می‌بینی؟»
هدهدگفت:«می‌بینم، دارند بازی می‌کنند».
پیرزن گفت:«معلوم می‌شود با همه‌ی زیرکی خیلی ساده‌ای.
آنها بازی نمی‌کنند بلکه دام و تله می‌گذارند تا تو و امثال تو را در دام بیندازند.»

هدهد گفت«:اگر برای من است، زحمت بیهوده می‌کشند. من خیلی باهوشتر و زیرکتر از آن هستم که در دام بیفتم.

تو هنوز مرا نشناخته‌ای. چهل تا از ا‌ین بچه‌ها باید پیش من درس بخوانند تا بفهمند که یک مرغ را چگونه باید بگیرند.

این‌ها که بچه‌اند، بزرگترهایش هم نمی‌توانند مرا فریب بدهند».
پیرزن گفت: «در هرحال مواظب خودت باش و زیاد به عقل و هوش خودت مغرور نباش.

همه‌ی مرغ‌هایی که در تله می‌افتند پیش از گرفتاری، همین حرف‌ها را می‌زنند؛ ولی ناگهان به هوای دانه و به طمع خوراک به دام می افتند.»
هدهد گفت: «خاطر شما آسوده باشد. من حواسم جمع جمع است.»
پیرزن گفت: «امیدوارم این‌طور باشد.»
بعد از باغ بیرون رفت و تا ظهر نیامد. کودکان هم تا نزدیک ظهر آنجا بودند و خسته شدند و دام‌ها و تله‌ها را جمع کردند و رفتند.


مبلغ قابل پرداخت 11,900 تومان

توجه: پس از خرید فایل، لینک دانلود بصورت خودکار در اختیار شما قرار می گیرد و همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال می شود. درصورت وجود مشکل می توانید از بخش تماس با ما ی همین فروشگاه اطلاع رسانی نمایید.

Captcha
پشتیبانی خرید

برای مشاهده ضمانت خرید روی آن کلیک نمایید

هرمزگان- شهرستان رودان- خیابان امام خمینی

فروش انواع پاورپوینت ,طرح درس,جزوه,مقاله و...

فید خبر خوان    نقشه سایت    تماس با ما